یا زینب

  • خانه 
  • هوالغفور  
  • تماس  
  • ورود 

فروختن آخرت

14 اسفند 1401 توسط اسدي

پيامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله:فرمودند
✅شرُّ اَلنَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَا غَيْرِهِ
❌بدترينِ مردم، كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد و بدتر از او، كسى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگرانْ بفروشد
توضیح🌺

یکی از این افرادی که عاقبت و اخرتش را برای دنیای دیگران می فروشد مردی است که ۶۰ یا ۷۰ سال از راه مشروع و غیر مشروع یکسره بدنبال جمع آوری مال دنیاست و چه بسا نه خمسی و نه زکاتی ونه صدقه ای همه را جمع میکند و دنیای فرزندانش را آباد میکند و آخرت خودش را تباه.!!!!!

وسوزناکتر ودردناکتر ازاین ماجرا اینکه 

چه بسا با همین مال و ثروت فرزندش درستکار در بیاید و اهل نجات و خودش که ۷۰ سال دویده برای جمع کردن آن ثروت اهل عذاب و جهنم!!
📚مكارم الأخلاق، ج ۲ ص ۳۱۹

 نظر دهید »

حکـــــــــایـــــــت نــــــــاب

14 اسفند 1401 توسط اسدي

پرده پوشی گناه دیگران 
حضرت محمد (ص) از امام علی (ع) پرسیدند:

اگر مردی را در حال ارتکاب فحشایی, گناهی

دیدی چه می‌کنی؟ مولا امیرالمؤمنین پاسخ

دادند:او را می‌پوشانم
رسول الله پرسیدند: 

اگر دوباره او را در حال ارتکاب گناه دیدی چه؟

مولا باز هم جواب دادند: او را می‌پوشانم.

رسول الله سه مرتبه این سوال را پرسیدند ومولاامیرالمؤمنین هر سه بار، همان پاسخ را دادند. 
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:

 جوانمردی جز علی نیست. آنگاه رسول الله روبه اصحاب کردند و فرمودند: برای برادران خود پرده پوشی کنید. 
نکته ✅

حالا ما باشیم چکار میکنیم جار میزنیم کاش طرف گناه کنه و جاربزنیم ‘تهمت ‘افترا’غیبت ‘فحاشی’ ابروریزی’

پناه میبریم بخدا از شر شیطان و نفس .
📚مستدرک الوسائل ، ج ۱۲ ، ص ۴۲۶

 نظر دهید »

قدرت اصلاح

13 اسفند 1401 توسط اسدي

🔴متنی فوق العاده زیبا👌
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .
 استاد به او گفت: آیامیتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. 
استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه …

 نظر دهید »

زمانه ما

13 اسفند 1401 توسط اسدي

‌شاید اگر #سعدی مردم این زمانه را می دید، این گونه می سرود:
بنی آدم ابزار یکدیگرند

گهی پیچ و مهره گهی واشرند
یکی تازیانه یکی نیش مار

یکی قفل زندان یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان

یکی می کشد بار نامردمان
یکی اره تا نان مردم برد

یکی تیغ تا خون مردم خورد
یکی چون قلم خون دل می خورد

یکی خنجر است و شکم می درد
چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها در پی كسب و كار
خلاصه پر از نفرت و کین و آز

یکی همچو کرکس یکی چون گراز
تو كز محنت دیگران بی غمی

در این عصر نامت نهند #آدمی !!!؟؟؟

 نظر دهید »

برخورد_رسول_خدا_باکودکان

11 اسفند 1401 توسط اسدي

 روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله براى نماز به مسجد مى‌رفت، در راه كودكانى از انصار را ديد كه بازى مى‌كردند،كودكان همينكه حضرت را ديدند گردش حلقه زدند و هر كدام مى‌گفتند: 
 كُنْ‌ جَمَلِى شتر من باش.
 كودكان از اينرو اين حرف را مى‌زدند كه بارها ديده بودند آن حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السلام را بر دوش خود سوار مى‌كرد و مى‌فرمود من مركب شمايم. 
 آن حضرت از يك سو نمى‌خواست آنها را برنجاند و از سوى ديگر مردم در مسجد منتظر بودند و مى‌خواست خود را به مسجد برساند. 
بلال از مسجد بيرون آمد و سر انجام حضرت را در كنار كودكان ديد.بلال قصد كرد تا كودكان را مورد عتاب خود قرار دهد،
 امّا رسول خدا او را از اين تصميم آگاه كرد و نهى نمود و فرمود:
 تنگ شدن وقت نماز محبوبتر است براى من از رنجاندن كودكان.
 آنگاه حضرت به بلال فرمود:
برو ببين آيا مى‌توانى چيزى پيدا كنى كه كودكان را با آن مشغول كنيم‌؟
بلال رفت و چند گردو آورد، حضرت گردوها را گرفت و به كودكان فرمود: 
 أَتَبِيعُونَ‌ جَمَلُكُمْ‌ بِهذِهِ‌ الْجَوِيْزاتِ‌؟«آيا شما شتر خود را به اين گردوها مى‌فروشيد؟» 
 كودكان به اين داد و ستد راضى شدند و گردوها را گرفتند و آن حضرت را رها كردند، 
 رسول خدا به راه خود ادامه داد در حالى كه مى‌فرمود: 

رَحِمَ‌ اللّهُ‌ اخِى يُوسُفَ‌ باعُوهُ‌ بِثَمَنٍ‌ بَخْسٍ‌ دَراهِمَ‌ مَعْدودَةٍ‌ 

«خدا برادرم يوسف را رحمت كند كه او را به چند درهم اندك فروختند.» 

اما اين كودكان مرا به هشت دانۀ گردو فروختند

با اين فرق كه برادران يوسف وى را از روى دشمنى فروختند ولى اين كودكان از روى نادانى فروختند.
 وقتى بلال اين همه محبّت و بزرگوارى رسول خدا را ديد تحت تأثير قرار گرفت و به پاى مبارك حضرت افتادو گفت:

اللّهُ‌ اعْلَمُ‌ حَيْثُ‌ يَجْعَلُ‌ رِسالَتَهُ‌ «خداوند مى‌داند مقام رسالت را در وجود چه كسى قرار دهد.»
📚 نفائس الاخبار/ص۲۸۶

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یا زینب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس