یا زینب

  • خانه
  • هوالغفور  
  • تماس  
  • ورود 

لطف حق

14 آذر 1403 توسط اسدي

مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی‌گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی ؟
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوست‌تر میداریَٖش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطره‌ای کز جویباری میرود
از پیِ انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم
ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قُوَّتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اَندَکیست
ناخدای کشتی امکان یکیست
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن
مار را گفتم، که طفلک را مَزَن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است
گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر
دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را ، به راه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصه‌ها گفتند ، بی‌اصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشته‌ها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بی‌فسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حیِّ جلیل
سجده‌ها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضَلال
توشه‌ها بردند از وَزر و وَبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بی‌نوا
تا رهید از مرگ، شد صید هویٰ
آخر، آن نور تجّلی دود شد
آن یتیم بی‌گنه، نِمرود شد
رزمجوئی کرد ، با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عُجْب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمان‌ها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و ، فکندیمش ز پای
پَشّه‌ای را حکم فرمودم که ، خیز
خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عُجْبَش در دُماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چوُن میبریم ؟
آنکه با نِمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هویٰ ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست

پروین اعتصامی 
 

 نظر دهید »

نسب امام زمان علیه السلام 

13 آذر 1403 توسط اسدي

مادر امام زمان(عج) نامش «ملیکه» بود، او از طرف پدر، دختر «یشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادر، نوه «شمعون» از یاران مخصوص حضرت عیسی(ع) که وصّی او به شمار می‌رفت.
پدر بزرگوار آن حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، یازدهمین امام شیعیان است که در سال ۲۳۲ ه . ق در شهر مدینه چشم به جهان گشود.
مادر امام زمان (عج) بنابر قولی بانوی بسیار بزرگواری از نوادگان شمعون یکی از حواریون حضرت عیسی است. از وی با نام هایی چون نرجس خاتون، سوسن، مریم، ریحانه و… یاد شده است.

 نظر دهید »

يا فاطمه زهرا سلام الله علیها

11 آذر 1403 توسط اسدي

گیرم که خانه خانه‌ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابی‌ها روا نبود
آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزا ست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود
حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است

حیدر مگر خلیفه‌ی دین خدا نبود

 نظر دهید »

حکمت ۲۶ نهج البلاغه

04 خرداد 1402 توسط اسدي

وَ قَالَ عليه‌السلام مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ

و درود خدا بر او، فرمود: كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش‌هاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت

‮امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه‌اش به يكى از اصول مهم روان‌شناسى اشاره كرده مى‌فرمايد: «هيچ كس چيزى را در دل پنهان نمى‌كند مگر اين‌كه در سخنان بى‌انديشه‌اى كه از او صادر مى‌شود و در صفحۀ صورتش، آشكار مى‌گردد»؛ (مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ‌ لِسَانِهِ‌، وَ صَفَحَاتِ‌ وَجْهِهِ‌) . اين نكته مسلم است كه اعمال انسان بازتاب نيات، خواسته‌ها و سجاياى اوست كه به صورت طبيعى ظاهر مى‌گردد؛ بخشى از آن اختيارى است مثل اين‌كه به هنگام ترسيدن از چيزى تصميم به فرار مى‌گيرد و بخش ديگرى غير اختيارى است كه مثلا در پريدن رنگ از صورت او احساس مى‌شود يا به هنگام غضب صورتش بى‌اختيار برافروخته مى‌گردد و گاه اندامش مى‌لرزد و نيز عكس العمل‌هايى در افعال و اعمال خود ظاهر مى‌سازد. اما گاه مى‌شود انسان چيزى در درون دارد كه نمى‌خواهد آن را آشكار كند در اين صورت سعى مى‌كند دوگانگى در ميان سخن و كردار خود با آنچه در درون دارد ايجاد كند اين دوگانگى در آنجا كه انسان هشيار و مراقب باشد ممكن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل يا سخن‌هاى نينديشيده ظاهر مى‌كند. به علاوه پنهان كردن بخش غير اختيارى مانند آثارى كه در چهرۀ انسان نمايان مى‌شود كار آسانى نيست. اين پديده قانونى در روان‌شناسى است كه به وسيلۀ آن بسيارى از مجرمان را به اعتراف وامى‌دارند و مطالبى را كه اصرار بر اخفايش دارند آشكار مى‌سازند. امير مؤمنان على عليه السلام اين قانون مهم را در عبارتى كوتاه و بسيار پرمعنا در بالا بيان فرموده است. در قرآن مجيد دربارۀ منافقان مى‌خوانيم: ««أَمْ‌ حَسِبَ‌ اَلَّذِينَ‌ فِي قُلُوبِهِمْ‌ مَرَضٌ‌ أَنْ‌ لَنْ‌ يُخْرِجَ‌ اَللّٰهُ‌ أَضْغٰانَهُمْ‌ * وَ لَوْ نَشٰاءُ‌ لَأَرَيْنٰاكَهُمْ‌ فَلَعَرَفْتَهُمْ‌ بِسِيمٰاهُمْ‌ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ‌ فِي لَحْنِ‌ اَلْقَوْلِ‌ وَ اَللّٰهُ‌ يَعْلَمُ‌ أَعْمٰالَكُمْ‌»؛ آيا كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى (نفاق) است گمان كردند خداوند كينه‌هايشان را آشكار نمى‌سازد * و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى‌دهيم تا آنان را با قيافه‌هايشان بشناسى، هرچند مى‌توانى آنها را از طرز سخنانشان شناسايى كنى و خداوند اعمال شما را مى‌داند»

شرح مکارم شیرازی

 نظر دهید »

حکمت ۱۴ نهج البلاغه 

04 خرداد 1402 توسط اسدي

من ضیعه الاقرب اتیح له الابعد

هرکس را که نزدیکانش واگذارند ، بیگانه اورا پذیرا می گردد . 

‮امام عليه السلام در اين جمله به كسانى كه بستگان نزديكش نسبت به او بى‌مهرى مى‌كنند و رهايش مى‌سازند دلدارى و اميدوارى مى‌دهد كه نبايد از اين جريان مايوس گردند؛ خداوند راه ديگرى به روى او مى‌گشايد و مى‌فرمايد: «كسى كه نزديكانش او را رها سازند آنها كه دورند براى (حمايت از او و يارى‌اش) آماده مى‌شوند»؛ (مَنْ‌ ضَيَّعَهُ‌ الْأَقْرَبُ‌ أُتِيحَ‌ لَهُ‌ الْأَبْعَدُ) . در واقع اين حكمت و رحمت الهى است كه انسان‌ها به وسيلۀ بستگان و دوستان نزديك حمايت شوند؛ ولى اگر آنها به وظيفۀ خود عمل نكردند و به صلۀ رحم و مسئوليت‌هاى دوستى پشت‌پا زدند اين مسئوليت را بر عهدۀ ديگران مى‌گذارد تا بنده‌اش در ميان توفان حوادث تنها نماند. مثلا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله طائفۀ قريش كه نزديك‌ترين نزديكان او بودند نه تنها حمايتش نكردند بلكه به دشمنى او برخاستند؛ اما خداوند دورافتاده‌ترين قبائل را از قبيلۀ قريش يعنى اوس و خزرج را به حمايت او برانگيخت كه از جان و دل او را حمايت كردند و آئين او را پيش بردند و جالب اين‌كه اوس و خزرج با هم عداوت و دشمنى ديرينه‌اى داشتند ولى در حمايت از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله متحد و متفق بودند و امثال اين موضوع در طول تاريخ بسيار ديده شده است. در حديث پرمعنايى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه براى دلدارى و تسلى خاطر مى‌فرمايد: «كُنْ‌ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ‌ لِمَا تَرْجُو؛ نسبت به آنچه اميدى به آن ندارى از آنچه اميد به آن دارى اميدوارتر باش» و جالب اين‌كه در ذيل اين حديث اشاره به داستان موسى عليه السلام شده و مى‌فرمايد: «موسى براى به دست آوردن شعلۀ آتشى به دنبال نورى كه از درخت برمى‌خواست روان شد ولى در آنجا پيام نبوت را دريافت داشت». احتمال ديگرى كه در تفسير اين كلمۀ حكمت‌آميز وجود دارد اين است كه امام مى‌خواهد بفرمايد: در صورتى كه نزديكان و بستگان از نيروهاى يكديگر استفاده نكنند و نسبت به هم بى‌اعتنا باشند اى بسا دورافتادگان آنها را مى‌ربايند و از وجود آنان بهره مى‌گيرند

شرح مکارم شیرازی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

یا زینب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس